جدول جو
جدول جو

معنی سه گوشه - جستجوی لغت در جدول جو

سه گوشه
(سِ شَ / شِ)
گیاهی خاردار که اشترخار نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سه گوشه
آن که دارای سه گوشه باشد دارای سه زاویه مثلث
تصویری از سه گوشه
تصویر سه گوشه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
تشکیل شده از سه عضو، سه تایی، سه جام شراب که صبح بنوشند، ستا و ثلاثۀ غساله، برای مثال غلام همت آنم که چون نزاری مست / پس از دوگانۀ ایزد سه گانه ای گیرد (نزاری - مجمع الفرس - ۱۶۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش گوشه
تصویر شش گوشه
آنچه دارای شش ظلع یا شش زاویه باشد، مسدس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره توشه
تصویر ره توشه
خوراکی که مسافر در سفر با خود بردارد، آذوقۀ مسافر، توشۀ راه، راه توشه برای مثال نهادم عقل را ره توشه از می / ز شهر هستیش کردم روانه (حافظ - ۸۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گوهر
تصویر سه گوهر
کنایه از جماد و نبات و حیوان، موالید ثلاثه، سه فرزند، سه ارکان
فرهنگ فارسی عمید
(چِ نَ / نِ)
مرکب از ’چه’ ادات استفهام + ’قسم’، به چه کیفیت ؟ چگونه ؟ چطور؟
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ شَ / شِ)
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد.
حافظ.
، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) :
حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد.
حافظ.
و رجوع به کلاه گوشه شود.
- کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) :
کله گوشه بر آسمان برین
هنوز از تواضع سرش بر زمین.
سعدی.
- کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ / شِ)
دو سر کمان. دو شاخ کمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) :
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.
سیه گوشان و یوزان را گشادن
ز آهو هر دوان را خورد دادن.
(ویس و رامین).
نهاده بر آهو سیه گوش چشم
جهان چون درخش از کمین گه بخشم.
اسدی.
فراوان سیه گوش داری و سگ
بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک.
شمسی (یوسف و زلیخا).
آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید
پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را.
سیف اسفرنگ.
در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ /نِ)
کنایه از سه جام و پیالۀ شراب خوری. (برهان). سه پیالۀ شراب که ثلاثۀ غساله گویند. (فرهنگ رشیدی) ، نغمۀ سوم و شعبه حجاز. (غیاث اللغات) ، سه تن. سه تا: و پس ایشان سه پادشاه از حبشه کردند و بعد از این سه گانه هفت تن از پارسایان پادشاهی کردند. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(سِ گَ / گُو هََ)
موالید ثلاث یعنی حیوان، نبات و جماد. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ شَ / شِ)
توشه و آزوقۀ راه مسافر. (ناظم الاطباء). زاد مسافر:
ره آورد عدم ره توشۀ خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک.
نظامی.
سرشک و آه را ره توشه بسته
ز مروارید بر گل خوشه بسته.
نظامی.
برداشت بدو که خوردم این است
ره توشه و ره نوردم این است.
نظامی.
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه.
حافظ.
رجوع به راه توشه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شَ / شِ)
هرچیز که دارای شش زاویه باشد. (ناظم الاطباء) :
کرسی شش گوشه بهم درشکن
منبر نه پایه بهم درفکن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مثلث. (فرهنگستان). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ شَ / شِ)
جا یا چیزی که دارای یک کنج باشد. با زاویۀ واحد
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ / شِ)
هم جنس و همسایه. (برهان) :
بپرسیدش از دوستان کهن
که بودند هم گوشه و هم سخن.
فردوسی.
گاهی به نشیبی شده همگوشۀ ماهی
گاهی به فرازی شده برتر ز دوپیکر.
ناصرخسرو.
مگر نه مقرند دیوانت یکسر
که تو خر نه همگوشۀ بومعینی.
ناصرخسرو.
جز عرصۀ بزم گهرآگین تو گردون
همگوشه کجا یافت ره کاهکشان را؟
انوری
لغت نامه دهخدا
(نُ هْ شَ / شِ)
نه ضلعی. نه گوش
لغت نامه دهخدا
گوشه کلاه. یا کله گوشه ملک. پادشاهزاده شاهزاده یا کله گوشه کسی بر آسمان رسیدن، بلند رتبه بودن سر فراز بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک گوشه
تصویر یک گوشه
چیزی که دارای یک کنج باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گوشه
تصویر هم گوشه
همسایه، مجاور، هم جنس، هم طبقه
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه نوبه
تصویر سه نوبه
سه پستا 1 سه بارکوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
ثلاثه غساله ستا سه دفعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوهر
تصویر سه گوهر
موالید ثلاثه جماد نبات و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره توشه
تصویر ره توشه
توشه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث، سه کنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوهر
تصویر سه گوهر
((~. گَ هَ))
کنایه از موالید ثلاثه، جماد، نبات و حیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم گوشه
تصویر هم گوشه
((هَ. ش))
هم ارز، هم قدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
ثلاثه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
تخته ی مثلثی شکل که در زاویه ی دو دیوار چوبی اتاق قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گوش افکندن، بی توجهی کردن، بام خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
یقه ی پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی